حکیم مهر: در پی درج خبر درمان «رهی معیری» شاعر معروف توسط یک دامپزشک
(اینجا)، یکی از همکاران دامپزشک متخصص بیماریهای داخلی دامهای بزرگ در استان
مازندران، با ذکر خاطرهای در حکیم
مهر
نوشت:
یکی از اقوام
بنده پس از انجام آزمایش کامل خون و ادرار، متوجه شد که فقط تریگلیسرید خونش بالا
است و پزشک محترم برای ایشان داروی «آتورواستاتین» تجویز فرمودند و خویشاوندم چند
روزی در حال استفاده از داروی تجویزی بودند.
شبی در منزل این
خویشاوند به صرف شام دعوت بودم و ایشان آزمایشها و داروهای تجویزی را به بنده هم
نشان دادند؛ مشاهده نمودم که فقط تریگلیسرید ایشان بالا بوده و حد کلسترول سرم طبیعی
است. خدمت این خویشاوندم عرض کردم؛ فکر کنم پزشک محترم باید برای تریگلیسرید بسیار
بالای خون شما داروی «جمفیبروزیل» تجویز میکردند و نه «آتورواستاتین» که برای کاهش
کلسترول است و کلسترول خون شما اعم از LDL
و نسبت LDL و HDL
طبیعی است.
چون دامپزشک
بودم، به گفتههایم خیلی اعتماد نکرد ولی به نسخه تجویزی پزشکش مشکوک شد. عرض کردم
گفتههای من را به همان پزشک محترم یا پزشک دیگری منعکس کند تا حقیقت برایش آشکار
شود.
خویشاوندم چون رویش
نمیشد این موضوع را به همان پزشک اول بگوید، به پزشک دیگری مراجعه کرده و عرض
بنده را منعکس نمود. پزشک محترم دوم بر عرایضم به عنوان دامپزشک صحه گذاشت و به خویشاوندم
گفت: دامپزشک فامیل شما درست گفته و پزشک میبایست برای تریگلیسریدمی شما، داروی «جمفیبروزیل»
تجویز میکرد و نه داروی «آتورواستاتین» و ایشان داروی خویشاوند ما را عوض کردند.
بعداً خویشاوندم با
بنده تماس گرفت و از من بابت رهایی از تجویز اشتباه پزشک اولش -که به او گفتم یقیناً
سهوی بوده است- تشکر کرد و این موضوع باعث شد نگاه خویشاوندم نسبت به دانش
دامپزشکان به صورت مثبت عوض شود.
زمانی که دانشجوی سال پنج بودم و تازه داشتم برای سال ششم دکتری عمومی دامپزشکی انتخاب واحد می کردم یکی از بستگان نزدیکم در شهر بزرگی به دلیل بیماری شدید در یک بیمارستان آموزشی عمومی بزرگ شهر سکونتش بستری شد و من که خبردار شدم سریع خودم را از شهر محل تحصیل به بالین ایشان رساندم و بعد از 3 الی 4 ساعت همراهی ایشان دیدم ضربان قلبش مدام دارد بالا می رود. پس از چند مرتبه رفت و آمد اینترن ها بلاخره آسیستان بخش آمد و دستوراتی برای بهبود وضعیت بیمار را داد که موفقیت آمیز نبود و نهایتا دستور انتقال به بخش مراقبت ویژه را داد اما چون آنجا هم تخت خالی نبود در نوبت انتقال قرار گرفت. در همین حال ضربان به 130رسیده بود و من قصد داشتم پس از مشایعت عیادت کننده عزیزی تا درب بیمارستان پیگیری بیشتری بعمل بیاورم. پس از بازگشت از همراه سایر بیماران شنیدم برادرم دچار تهوع شده و بدلیل افت هوشیاری آسپیراسیون هم ظاهراً رخ داده و از اینجا شد که بسرعت پرونده برادرم را حین حضور گروه درمانی ملاحظه کردم و پیگیر تسریع در باز کردن مسیر تنفسش شدم.
بافاصله متوجه شدم ایشان داروهای دارای مقادیری از یون پتاسیم دریافت کرده و علاوه بر آن حداقل 3لیتر سرم رینگر موجب هایپرکالمی ایشان شده.
سریعا با کادر بیمارستان صحبت کردم و آنها ناباورانه (وبا مقاومت زیاد) پزشک ارشد بخش را خبر کردند و او هم با مشورت استادش داروها و سرم را سریعا تغییر داد و به این ترتیب فردای آن روز رئبس بخش خواستار ملاقات با من شد و از من شفاعت در دفتر کار خود تشکر کرد.
همان زمان بود که فهمیدم چه استاد نازنینی داشتم (دکتر صمد لطف الله زاده بزرگوار) که سرم درمانی را اصولی به ما یاد داده بود تا در زمان مناسبی شاید جان عزیزی را بشود نجات داد.