کد خبر: ۷۱۰۷۳
تعداد نظرات: ۱۰ نظر

حکیم مهر:‌ فرض کنید که وارد خانه می‌شوید و می‌بیند که پارچه مبل‌های خانه پاره شده است و کابینت خوراکی به غارت رفته و ظرف خالی غذای سگ روی تخت خواب تان رها شده است. شما متوجه می‌شوید سگ تان با دقت نگاهی از روی تقصیر به شما می‌کند به این دلیل که می‌داند کار اشتباهی کرده است. این یک مثال کامل از انسان انگاری (anthropomorphism) است. لغتنامه‌ها این کلمه را این طور معنی می‌کنند: «نسبت دادن اَشکال یا ویژگی‌های انسانی به موجودی که انسان نیست.»

به گزارش حکیم مهر به نقل از فرادید، اغلب افرادی که از یک سگ نگهداری می‌کنند از این موضوع به خوبی باخبرند و هر تغییر کوچکی در صورت سگ را به سرعت شناسایی و نامگذاری می‌کنند. اما واقعا اگر ما از واژه مقصر استفاده نکنیم، چطور می‌توانیم "آن نگاه" را توصیف کنیم؟

برخی از تربیت کنندگان سگ چنین ادعایی در مورد "نگاه از روی تقصیر" سگ را رد می‌کنند آن را هیچ چیزی جز یک رفتار شرطی نمی‌دانند. سگ فقط به این خاطر این طور نگاه می‌کند که به خاطر می‌آورد دفعه قبل که شما به خانه برگشتید و با چنین صحنه‌ای مواجه شدید چه عکس العمل شدیدی نشان دادید. سگ از روی تقصیر به شما نگاه نمی‌کند بلکه می‌داند که عکس العمل شما شدید و همراه با تنبیه خواهد بود و به همین خاطر چنین نگاهی در چهره اش شکل می‌گیرد.

فعالین حقوق حیوانات معتقدند هنگامی که ما ادعا می‌کنیم حیوانات احساسات را درک می‌کنند دچار [خطای]انسان انگاری نمی‌شویم. این [اتهام]یک راه ساده برای افرادی است که می‌خواهند از رنج حیوانات سود ببرند و رفتار شرورانه خود را انکار کنند.

اشکالی ندارد که بگوییم حیوانات نفس می‌کشند، هیچ کس ما را به انسان انگاری متهم نمی‌کند چرا که هیچ کس شک ندارد که حیوانات نفس می‌کشند. اما اگر بگوییم که حیوانات خوشحال، ناراحت، افسرده، غمگین، عزادار یا ترسیده اند، نظر ما را به دلیل انسان انگاری رد می‌کنند. کسانی که می‌خواهند از حیوانات بهره برداری کنند، برای رد این ادعا که حیوانات هیجان زده می‌شوند، رفتار حیوانات را تفسیر عقلانی می‌کنند.

انسان انگاری در برابر شخصیت بخشی (Personification)

شخصیت بخشی دادن ویژگی شبه انسانی به اشیاء بی جان است، در حالی که انسان انگاری معمولا برای حیوانات یا خدایان بکار می‌رود.

مهمتر اینکه شخصیت بخشی یک شیوه ادبی ارزشمند است، با دلالت‌های ضمنی مثبت. انسان انگاری دلالت‌های ضمنی منفی دارد معمولا برای توصیف یک دیدگاه غلط در مورد جهان بکار می‌رود، باید به این سوال پاسخ داد که "چرا دست به انسان انگاری می‌زنیم؟ " به عبارت دیگر، چرا اشکالی ندارد که سیلویا پلاث [در یک نمایش]برای آب و آینه صدایی در نظر بگیرد و به اشیاء بی جان ویژگی‌های شبه انسانی بدهد تا مخاطبان خود را سرگرم کند، اما درست نیست که فعالان حقوق حیوانات بگویند که سگ در آزمایشگاه برای تغییر شیوه رفتار رنج می‌کشد؟

آیا فعالان حقوق حیوانات دچار انسان انگاری هستند؟

وقتی که یک فعال حقوق حیوانات می‌گوید که یک فیل هنگام ضربه زدن با سیخک رنج می‌کشد و احساس درد می‌کند؛ یا یک موش از کور شدن با اسپری مو رنج می‌کشد، و جوجه‌ها وقتی روی سطح برق دار باطری قفس می‌روند پایشان زخم می‌شود و درد می‌کشند، دچار انسان انگاری نمی‌شود. از آنجایی که این حیوانات یک سیستم عصبی مرکزی بسیار شبیه به ما دارند، این نتیجه گیری که گیرنده‌های درد آن‌ها نیز بسیار شبیه به ما است، چندان بیراه نیست.

تجربه حیوانات ممکن است دقیقا همان تجربه انسانی نباشند، اما افکار یا احساسات این همان (مشابه) لازمه ملاحضات اخلاقی نیست. علاوه بر این احساسات همه انسان‌ها به یک نحو نیست- برخی احساسی، برخی بی احساس، یا بیش از اندازه احساساتی هستند- با این حال همه آن‌ها از حقوق بشر بنیادی مشابه‌ای برخوردار هستند.

اتهام انسان انگاری

فعالان حقوق حیوانات هنگامی که درباره رنج حیوانات یا احساس آنها، ولو اینکه از طریق مطالعات و مشاهدات باشد و زیست شناسان تایید کرده باشند که حیوانات می‌توانند احساسات را درک کنند، متهم به انسان انگاری می‌شوند.

 National Geographic مقاله‌ای را با عنوان "به چشمان این دلفین نگاه کن و بگو که غمی نیست! " نوشت. مادالنا بیآرزی برای "اخبار اقیانوس" انجمن محافظ اقیانوس منتشر کرد. بیآرزی در آن مقاله از تجربه اش در روز نهم ژوئن سال ۲۰۱۶ در حالی که بر روی قایق تحقیقاتی با یک تیم از دانش جویان زیست شناسی دریایی از دانشگاه تگزاس مشغول کار بود نوشت. رهبر تیم دکتر برند ورسینگ بود، متخصص سرشناس و مدیر گروه زیست شناسی دریایی دانشگاه تگزاس.

این تیم در حال مطالعه یک دلفین بودند که تمام شب را در کنار یک دلفین مرده گذرانده بود که احتمالا همزاد او بود. دلفین در حال چرخیدن به دور جسد بود، بالا و پایین می‌رفت و از این سو به آن سو حرکت می‌کرد، به وضوح اندوهگین بود. دکتر ورسینگ اشاره کرد که " برای موجود دریایی مثل دلفین چنین حرکاتی واقعا غیر معمول است (که با یک دلفین مرده تنها باشد، از گروه خود دور بماند) ... چرا که آن‌ها از تنهایی می‌ترسند ... آن‌ها واقعا مخلوقات تنهایی نیستند و این حیوان به وضوح در حال رنج است. " اعضاء تیم صحنه را با اندوه بسیاری توصیف می‌کردند که مشخص بود که دلفین می‌دانست که دوستش مرده است و، اما نمی‌خواهد این حقیقت را بپذیرد.

نمی‌توان به راحتی نظر دکتر ورسینگ را به عنوان فعال احساساتی حقوق حیوانات رد کرد و گفت که از روی ناآگاهی نسبت به حیوانات دچار انسان انگاری شده است. گزارش به روشنی توصیف می‌کند که دلفین در حال عزاداری بوده ... دقیقا همانند انسان.

اگرچه این دلفین خاص در حال شب زنده داری برای یک حیوان مرده بود، حیوانات بسیاری مشاهده شده اند که به همنوعان خود در مواقع نیاز کمک می‌کنند، رفتاری که دانشمندان آن را تیمارداری (epimeletic) می‌نامند. اگر آن‌ها نمی‌توانند از همنوعان خود مراقبت کنند، چرا این کار را می‌کنند؟

فعالان حقوق حیوانات به افرادی که به حیوانات صدمه می‌زنند اخطار می‌دهند و هنگامی که به دنبال عدالت و تغییرات اجتماعی هستند، استفاده‌شان از انسان انگاری موجه است. تغییر می‌تواند ترسناک و سخت باشد، به نحوی که مردم آگاهانه یا ناخودآگاهانه به دنبال راهی برای مقاومت در برابر تغییر باشند. انکار این واقعیت که حیوانات رنج می‌کشند و احساس دارند می‌تواند کار را برای افرادی که می‌خواهند به استثمار حیوانات بدون نگرانی درباره ملاحظات اخلاقی ادامه بدهند آسان می‌کند. یکی از راه‌های انکار این حقیقت این است که آن را "انسان انگاری" بنامند علیرغم اینکه این واقعیت نتیجه مستقیم شواهد علمی است.

ممکن است کسانی واقعا معتقد باشند که حیوانات قادر به رنج بردن یا داشتن احساس نیستند همانطور که رنه دکارت فیلسوف و ریاضی دان فرانسوی چنین اعتقادی داشت، اما خود دکارت حیوانات را تشریح می‌کرد برای انکار این واقعیت دلیل ارائه می‌کرد. اطلاعات علمی معاصر با دیدگاه قرن هفدهمی دکارت اختلاف زیادی دارد. زیست شناسی و تحقیق در مورد احساسات حیوانات از زمان دکارت تا کنون راه زیادی را طی کرده است و همچنان رشد بیشتری خواهد کرد و ما درباره حیواناتی که با ما در این سیاره شریک هستند چیز‌های بیشتری یاد خواهیم گرفت.

 

انتشار یافته: ۱۰
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۰:۴۵ - ۱۴۰۱/۰۶/۰۳
5
6
اولا: که اگر طبیعت به دنبال ساختن بهشت برای موجودات بود اینقدر خشن نبود، کجای شکار گوشتخواران، حشرات و غیره رحم و مروت وجود داره؟ کجای رفتار اعضای یک گونه با دیگر اعضای همان گونه رحمت و رافتی توش میشه مشاهده کرد؟ همین سگ ها که برای عده ای فرشته شده اند آیا به سگ های گله دیگر رحم می کنند یا با آن ها درگیر می شوند و همدیگر را می درند؟
دوما: تشابه سیستم اعصاب مرکزی در میان موجودات اصلا و ابدا به آن انداره ای نیست که بزرگنمایی می کنید. برای مثال مقایسه ای ساده میان مغز موش و مغز انسان نشان دهنده تفاوت های عمده آناتومیکه. مضاف بر اینکه فراموش نکنیم که تفاوت هایی هرچند کوچک و بظاهر بی اهمیت می توانند به تفاوت هایی عمده و بزرگ در رفتار و ادراک و احساس و غیره ختم شوند.
برای مثال، همین تفاوت ها میان مغز انسان و شامپانزه (شبیه ترین مغز به مغز انسان) به چه تفاوت های عظیمی در رفتار و ادراک و غیره ختم شده؟
طبق معیارهای شما می شود عنوان کرد که تفاوت آناتومیک میان لب گیجگاهی و قسمت تحتانی لب پیشانی در میان انسان و شامپانزه کم است، اما به کارکرد و برون داد این تفاوت توجه کنید؟ برون داد این تفاوت زبان است. آیا زبان تفاوت کوچکی است؟ اینکه انسانی همچون هایدگر با این زبان کتابی تحت عنوان "بودن و زمان" بنویسد با تولید چند صوت خاص توسط شامپانزه ها قابل مقایسه است؟
دوما: تعبیرهای ارائه شده همچون سوگواری از سوی یک حیوان برای حیوانی دیگر بر چه پایه ای استوار است به غیر از انسان انگاری؟ سیستم اعصاب مرکزی را که نشان دادم که آنقدر هم که ادعا می کنید در میان انسان و حیوانات شبیه نیست. آیا اتکا به گزارش افراد مبنی بر آنکه من دیدم دلفینی سوگواری می کند و یا سگی که نجات یافته بود شکرگزاری کرد و باقی داستان سرایی ها دارای بنیانی علمی است؟ حیوانات خود-گزارش دهی کرده اند و پرسشنامه پر کرده اند؟ گربه ای توله خود را از دست می دهد، چند باری میو میو کرده، توله را بالا پایین می کند، چند بار میرود دوباره برمی گردد و سپس اعمال روزانه خود را از سر می گیرد، آیا کیفیت این عمل با سوگواری انسان قابل مقایسه است؟ انسانی که از شدت سوگ دست به خودکشی میزند. کجای طبیعت خودکشی به دلیل احساس گناه در حیوانات گزارش شده است؟ اصلا میدانید تفاوت هیجان شرم و هیجان گناه چیست؟!!!
بخواهید یا نخواهید انسان دارای تفاوت کیفی با دیگر موجودات است و این واقعیتی غیر قابل انکاره، گروهی تلاش بر آن دارند تا انسان را از این جایگاه به سطحی حیوانی تنزل دهند و یا حیوانات را آنقدر بالا بکشند و انسان را پایین تا بالاخره این دو در نقطه ای به هم برسند. حال هدف از این کار چیست بماند.
تنها بررسی دست آوردهای بشر در این مدت کوتاهی که دارای فرهنگ و زبان شده نشان می دهد که بشر دارای تفاوتی کیفی با دیگر موجودات است. خزندگانی که میلیون ها میلیون میلیون سال روی این کره خاکی زندگی کرده اند برای مثال لاک پشت ها و کروکودیل ها چه دست آوردی داشته اند که با دست آوردهای بشر در این چند هزاره اخیر قابل مقایسه باشد؟ اگر میلیون ها سال دیگر نیز بگذرد این خزندگان به کجا می رسند؟ پستاندارن چطور؟ پرندگان چطور؟ خلاقیت و فرهنگ و صنعت و هنر و غیره در میان حیوانات پس از گذشت میلیون ها میلیون سال زندگی بر روی زمین اصلا بوجود آمده است تا بخواهد به جایی برسد؟ شامپانزه ای با تکه ای چوب کرمی از تنه درخت خارج می کند و یا پرنده ای با سنگ بر دانه ای می کوبد، این نهایت خلاقیت و بداعت و هوش حیوانات است حال آن را با نظریه پردازی بشر از نقطه آغاز جهان، صنعت واکسن سازی، پرتاب فضاپیمای ویجر، ساخت تلسکوپ جیمز وب، رمزگشایی از ماده وراثتی، خلق لبخند ژکوکند، سمفونی شماره 7 بتهوون، و ... مقایسه کنید! واقعا تفاوت را نمی بینید؟؟؟؟
درک و احساس در انسان در هم آمیخته با زبان و کارکردهای عالی مغز هستش حال آنکه در حیوانات صرفا بازتابی و یا حاصل انواع شرطی سازی و در حدی بسیار ابتداعی حاصل شدن بینش در حیواناتی همچون شامپانزه ها که البته آن هم در حد استفاده از یک چوب برای پیش کشیدن ظرف غذاست!!!
پاسخ ها
ناشناس
| Germany |
۱۲:۵۹ - ۱۴۰۱/۰۶/۰۳
آقا شما ۱۰۰ خط آسمون و ریسمانی بافتی به هم یه کلام رفرنس و مرجع معرفی نکردی . دوست داری سخنوری کنی ولی هنوز آماتوری. اینجا که خط بی آر تی نیست برای ملت فلسفه ببافی و ایستگاه بعد پیاده بشی
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۹:۰۵ - ۱۴۰۱/۰۶/۰۳
ببین لطفا ....... ببند
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۲۲:۰۵ - ۱۴۰۱/۰۶/۰۳
اینا اظهر من الشمسه رفرنس نمیخواد اما به هر حال:

تفاوت انسان و شامپانزه و مبحث زبان رجوع کنید به کتاب Language and Thought نوشته Vygotsky و همینطور مطالعات کهلر و همکارانش در مکتب روانشناسی گشتالت در رابطه با بینش در شامپانزه ها (برای مثال در کتاب روانشناسی یادگیری بر بنیاد نظریه ها نوشته محمد پارسا فصل سیزدهم) و کتاب Primate Cognition نوشته Tomasello

در مورد خشونت حیوانات در برابر هم و حتی هم نوعان هم دو تا راز بقا نگاه کنید کافیه

در مورد زبان و مغز هم کتاب "Cognition, Brain, and Consciousness" اثر Baars و Gage فصل یازدهم رو بخونید، همینطور کتاب The Symbolic Species نوشته Deacon و Language and Mind نوشته Chomsky

تفاوت هیجان شرم و گناه رجوع شود به کتاب از خط تا مثلث تعارض نوشته نیما قربانی فصل ششم

در رابطه با رفتار بازتابی و انواع شرطی سازی در مبحث یادگیری رجوع کنید به کتاب The Principles of Learning and Behaviour نوشته Michael Domjan

بازم سوالی داشتید در خدمتم
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۴:۴۶ - ۱۴۰۱/۰۶/۰۳
2
1
یه سوال فلسفی مهم:
اگر حیوانات رنج رو (به معنای انسانی) می فهمند اونطور که این مقاله ادعا می کنه، چرا در مورد باقی جانداران از این فهم و درک استفاده نمی کنن؟ مثلا اگر یه شیر می فهمه که غم از دست دادن توله یعنی چی چرا توله های یوزپلنگ و باقی حیوانات رو می کشه؟ طبق استدلال من از روی غریزه و نه فهم، اما طبق استدلال این مقاله که میگه انسان انگاری نیست و حیوانات این فهم رو دارن پس لاجرم باید این مورد رو هم بپذیرید که حیوانات خبیث و سنگدل و خودخواه هستن و واسه همین این فهم رو به باقی حیوونا تسری نمیدن و توله هاشون رو می کشن و زنده زنده می خورنشون و هزار عمل خونین دیگه انجام میدن. اما چی میشه که به اینجا که میرسه میگید انسان انگاری شده؟! یعنی هرچی صفت مثبت باشه انسان انگاری نیست و هرچی صفت منفی باشه انسان انگاریه؟ منطقتون اینه؟

الان انسان چون می فهمه که از دست دادن بچه سخته واسه همین برای توله و مادرش دلسوزی می کنه اما آیا این به معنای اینه که توله و مادرش هم درکی مشابه به انسان از این قضیه دارن؟ این قابلیت دلسوزی کردن در انسان از فهم نشات می گیره. حالا اگر حیوانات هم این فهم رو دارن (که به نظر من ندارن و فقط در سطح غریزه می فهمن) سوال اینجاس که چرا عملی ازش حاصل نمیشه؟ نمی تونید بگید چون غریزه بهشون اینطوری میگه چون ادعاتون این بوده که اونا می فهمن. پاسختون چیه؟
پاسخ ها
من
| United States of America |
۲۳:۵۴ - ۱۴۰۲/۰۱/۲۷
پس انسان هم از روی غریزه عمل میکنه...چون میدونه درد و رنج چیه، ولی هم نوع و غیر همنوع خودش رو میکشه‌ و رنج میده...
امید
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۸:۰۸ - ۱۴۰۱/۰۶/۰۳
0
0
دوستی که انسان ها را تا کهکشان بالا برده آید باید بدانید که ا نسان تنها جز بسیار کوچکی از زیست بوم کره خاکی ماست چه برسد به کهکشان ها شما همواره از هوش سرشار او در برابر سایر جانوران گفته آید ودستاوردهای او آن هم تنها برای خویش.البته از اینکه انسان باهوشترین جانور است حرفی در میان نیست ولی بیشتر انسانهای هوشمند خردمند نیستند حال آنکه همگی جانداران به فراخور هوش خود در زیست بوم خود خردمند وگرنه بقا نداشتند و احساسی بالاتر از انسان داشته تا جبران هوش پایینتر ازانسان برای بقا داشته باشند البته آنها سرشار از مهر و محبت به فرزندان خویشند که لازمه بقا می‌باشد.پس انسان موجودی باهوشتر ولی بی خرد تر در زیست بوم خود است .لازم به یاد آوری است که زبان گویا برای انسان یک شمشیر دو لبه می‌باشد دروغ ریا نیش زبان دگر رویه آن است نه تنها مهر ورزیدن وهمیاری یکدیگر کاشکی شما همچون من یک طبیعت گرا بودید و زیبایی های طبیعت راباجانوران گونه گون در تنهایی خود با جان و دل حس می‌کردید افسوس که این بهشت برین به دست انسان بی‌خرد رو به نابودی است.
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۲۱:۳۷ - ۱۴۰۱/۰۶/۰۳
شما لغات رو خیلی با فراق باز استفاده می کنی
منظور از خرد فهم غریزی حیوانات از جهان پیرامون و خود نیست، خرد در مرتبه ای بالاتر است و خاص انسان.
اینکه زبان خوب یا بد استفاده بشه ربطی به مبحث زبان و شناخت نداره، به مبحث کارکردشناسی در زبانشناسی مربوط میشه که جای بحثش اینجا نیست.
اینکه بشر داره محیط زیست خودش رو نابود می کنه اتفاقا داره نشون میده که نوع فهم و درک و احساس و در آخر عمل بشر نسبت به بقیه موجودات کیفیتی متمایز و منحصر به فرد داره که تاییدی است بر ادعای من.
اینکه حیوانات محبت به فرزند دارند سخنی دقیق نیست، چراکه محبت داشتن عبارتی است که بشر بر مبنای درک خود از نوعی رفتار که توسط خودش تجربه شده اختراع کرده، به هیچ عنوان نمیشه مطمئن بود که تعمیم این عبارت به رفتار حیوانات دلیلی بر درک و احوالات یکسان میان انسان و حیوانه.
امید
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۸:۳۰ - ۱۴۰۱/۰۶/۰۴
0
0
دوست عزیز سپاس از نظر شما درباره خردمندی انسان که خاص او میدانید ولی آنرا معنی نکردید من با معیار خودم در دوران بیش از هفتاد سال زندگی با هیچ انسانی خردمند برخورد نداشته ام از دیدگاه من خردمندی بهره بردن از هوش درسازگاری با زیستگاه با همه گوناگونی آن برای بقا که هوشمندی انسان در برابر ایستادگی میکند اگر از نظر شما جانوران بدون احساس ومحبت اند پس بقا در میان آنها چگونه صورت میگیرد آن هم در میان انسان های بی رحم که علاوه با دشمنی باخود از بی بیخردی دشمن اصلی آنهاست هوشمندی انسان تاکنون جز جنگ و ویرانی و کشتارجمعی برآیندی نداشته و در حالت فردی هم ستمگرترین موجود به خود و دیگر جانوران وفرذندکشی امری عادی دربین انسانهاست علاوه بر آن سلطه گری حرص و آز و بالاتر از همه دروغ گویی و ریا که خاص اوست.
پاسخ ها
ناشناس
| United States of America |
۱۱:۱۱ - ۱۴۰۱/۰۶/۰۴
تعریفی که شما از خردمندی ارائه دادید به نحوی بسیار نزدیک به تعریف ژان پیاژه (روانشناس و زیست شناس سوئیسی) از هوش است.
اما بحث خرد به نظر من متفاوت از هوش است. خرد با تفکر زبانی در ارتباطه و تجربه انسانی، برای مثال می توان گفت اختاپوس و یا گربه حیوانات باهوشی هستند اما خردمند نه چراکه تفکر بدون زبان در سطوحی بسیار ابتدایی و پایین (پیشازبانی و تصویری) قرار دارد که دور از آنچه است که از خرد انتظار می رود، همانطور که به کودکی که هنوز مجهز به زبان و تفکر زبانی نشده (برای مثال زیر دو سالگی) نمی گوییم این کودک خردمند است اما می گوییم که کودک باهوشی است، و در ادبیات و فرهنگ عامه پا را حتی از این نیز فراتر گذاشته ایم و به نوعی از صفت خردمند تنها برای افرادی که سن و سالی ازشون گذشته استفاده می کنیم.

در رابطه با بیخردی انسان، به نظر من، همه این مثال هایی که زدید دلیل بر نداشتن خرد در انسان نیست، تفکر زبانی در انسان وجود دارد و اتفاقا این اعمال خود نشانه ای از خرد است اما خردی که به حرص و آز آمیخته شده.

پس تعریف شما از خرد به نوعی هوشمندی اشاره دارد که باید لزوما به بهزیستی با و در محیط ختم بشه، اما تعریف من از خرد تفکر زبانی است که خاص انسان است و متمایزکننده او از حیوانات.
نظر شما
ادامه