کد خبر: ۴۴۴۵۵
 

دامپزشکان، مدافعین سلامت، مدافعین بدون سلاح

دکتر حامد گنجعلی

رئیس نظام دامپزشکی استان سیستان و بلوچستان و اداره دامپزشکی زابل

 

یکی از روزهای گرم تابستان 97 است. سوار بر ماشین سواری بین راهی به سمت مرکز استان سیستان و بلوچستان، زاهدان در حال حرکت هستم. هوا مثل بسیاری از روزهای این چندماهه این استان پر از ذرات گردوخاک است. شاید این بار حدمجازش بیشتر از روزهای دیگر باشد. راننده ای بومی و چاق پشت فرمان ماشین چشم هایش را تنگ می کند تا شاید با دیدن خطوط از جاده خارج نشود. ترس و اضطراب را در چهره اش می توان دید. برای رهایی از این سکوت ناشی از ترس، از او می خواهم رادیو را روشن نماید. غرغر کنان دکمه رادیو را می زند. انگار مسئول این گردوخاک من هستم. گوینده رادیو دارد درباره موضوع آرزو صحبت می کند. افکارم را به باد می سپارم تا شاید مسیر کوتاه تر شود.

آرزو؛ یادم هست یکی از بزرگترین آرزوهای زندگی ام این بود که بتوانم چند ساعتی با مردم دنیا صحبت نمایم. همه روزه در صحن های جهانی، بسیاری در حال سخنرانی هستند؛ حال دو ساعتش به من می رسید، چه می شد؟ در این دو ساعت حتما درباره کشورم و خاصا درباره استانم صحبت می کردم، اما دو ساعت برای سخن گفتن در باب فرهنگ، زبان، نوع پوشش و آثار باستانی سیستان و بلوچستان، این وسیع ترین استان کشور کافی است؟ چقدر باید تند تند حرف می زدم تا تپه‌های مینیاتوری چابهار (تپه‌های بدلندی)، گل‌فشان کنارک، قله های ناصری و دامن ایرانشهر، قله سرباز، قله گه نیکشهر، قله دزک سراوان، قله حیدرآباد خاش، چهارراه رسولی و ساختمان پست زاهدان، کوه خواجه و شهر سوخته سیستان، تفتان و هامون و... حقشان ضایع نشود؟

با فریاد راننده رشته افکارم پاره می شود. او اعتقاد دارد استفاده بهتر مردم استان خوزستان از رسانه، همیاری سلبریتی ها با ایشان، ساختن انیمیشن و کارتون و استفاده بهتر از فضای مجازی موجب شده تا صدای آنها بهتر و بیشتر از این استان به گوش پایتخت نشین ها برسد و به نظر ایشان اصحاب رسانه استان بیشتر باید به موضوع خشکسالی این استان و نتیجتا آثار مخرب آن بالاخص در کشاورزی و دامداری که شغل اصلی مردم این دیار است، بپردازند. اگرچه فکر نکنم کسی در این کشور باشد که درباره وضعیت خشکسالی  دو دهه اخیر در این استان، تخلیه روستاها، مشکلات کشاورزان و دامداران، ذرات غبار بیشتر از حدمجاز، وجود آلوده ترین شهر دنیا، بادهای 120روزه، خشک شدن رودخانه های محلی سرباز و بمپور، دریاچه هامون و... نشنیده و چیزی نداند.

صدای رادیو بلندتر می شود. فکر کنم راننده هم می خواهد یکی از حواس پنجگانه ما را بیشتر درگیر کند. گوینده رادیو محلی میزان گردوغبار را 60 برابر حدمجاز و شعاع دید را 800 متر اعلام می کند. حتما چشمانم ضعیف تر شده است، چون من 200 متر جلوتر از ماشین را هم نمی توانم ببینم. گوینده رادیو از شنوندگان برنامه اش می خواهد درباره واژه ایثار صحبت نمایند. ایثار کلمه ای است پنج حرفی با معنایی وسیع. واقعا اگر می خواستم در این باره حرف بزنم، از چه حرفه ای سخن می گفتم. حتما برای شروع سخنم از شنوندگان می خواستم تصوراتشان را با من همسو کنند. تصور کنند تا مثل همکاران منبعد از حداقل 19 سال  مستمر درس خواندن، آنهم چه درس خواندنی، با مدرک دکترای دامپزشکی وارد جامعه می شوند. این آقایان و خانم های دکتر، یا محل سکونت و زندگیشان این استان بوده و یا جهت برخورداری از وضعیت کاری بهتر به اینجا مهاجرت کرده اند. بی شک برچسب دکترا وضعیت زندگی، قضاوت دیگران و پیش بینی درآمد بالا را برایشان تصور نموده است.

جالب اینجاست که در کنار سختی های بالفطره رشته دامپزشکی، اکثر همکارانی که امروز در دورترین نقاط این استان بزرگ و مرزی ترین نقاط آن مشغول به طبابت و خدمت رسانی به مردم هستند، خانم اند. جدا از معرفی نشدن فعالیت دامپزشکان در جامعه  و کشور ما، واقعا از ایثار امروز همکارانم کسی خبر دارد؟ کاش لااقل به من اجازه می دادند تا چندین مهمان را به برنامه ماه عسل آقای علیخانی معرفی نمایم. مطمئنا مهمانانی را برایشان انتخاب می کردم که مردم با دیدن فعالیت روزانه آنها در این استان، انگشت به دهان می ماندند. دکترانی که نه فقط چند ماه، بلکه کلیه زندگیشان را صرف مردم و بهداشت و سلامت آنها نموده اند. کجای دنیا شما حرفه ای اقتصادی را پیدا می کنید که یک دکتر که در بدترین موقعیت مکانی با کمترین امکانات شهری مشغول به خدمت رسانی است، تعرفه مصوب دولت را دریافت نکند و حتی پول داروی دامداران را هم شخصا بپردازد؟ کسی که روزی می خواست با درآمدی مشابه دیگران به رفاه مالی برسد، امروز شده دستگیر خانواده هایی که کل سرمایه زندگیشان همین یک گاو یا چندین گوسفند است و بس. کاش می توانستم تصاویری که روزانه می بینم را به همه دنیا نشان بدهم. کاش می توانستم به برنامه حالا خورشید رضا رشیدپور بروم و برای مردم سرزمینم بگویم که هیچ سفره ای در خانه هیچ هموطنی باز نمی شود مگر اینکه نتیجه فعالیت یک دامپزشک در آن وجود داشته باشد. بگویم که اکثر بیماری های مخاطره آمیز برای انسان، از دام منتقل می شود و زئونوز است و اگر همکاران من به دلیل این همه سختی کار، آب و هوای بد، دوری از مرکز کشور و صدها و صدها مانع دیگر خدای نکرده یک روز دلسرد شوند، بیماری های بروسلوز، تب کنگو، هاری، شاربن، آنفلوانزای طیور و... در مرکز کشور جولان خواهد داد، چون ما در خط مقدم علیه بیماری های دام و انسان قرار داریم و آن استان سیستان و بلوچستان است.

وای خدایا، چقدر می خواهم فرصتی به من داده شود تا از مظلومیت این رشته، گمنامی فعالیت همکارانم، سختی کارشان و ایثار روزانه شان در این منطقه ازکشور عزیزم بگویم. پرورش میگو و سایر آبزیان، بز بلوچی، گاو سیستانی و دشتیاری، کرم ابریشم، زنبور عسل، صنعت کشتارگاهی دام و طیور، ورود دام از کشورهای همسایه و... هیچوقت بدون حضور دکتر و سایر رده های دامپزشکی معنایی ندارد.

با صلوات مسافران افکارم را متمرکز می کنم. به شهر زاهدان نزدیک شده ایم. گوینده رادیو درباره قلم و روز قلم صحبت می کند. نیش راننده باز شده و رنگ رخسارش اثری از ترس قبلی را ندارد. حال که تاکنون فرصتی نیافتم تا با مردم دنیا و کشورم صحبت کنم، خدا را به قلمی که به آن قسم خورده سوگند می دهم تا خارج از قوانین چاپ و نشر، یاریم نماید تا این دلنوشته در بین مردمم بیشتر نشر پیداکند و از تمامی خوانندگان محترم می خواهم چه با نام و چه بدون نام نویسنده در انتشار و ارسال آن یاری ام نمایند تا شاید 14 مهر امسال (روز ملی دامپزشکی) فقط دامپزشکان به هم تبریک نگویند و بسان سایر هم مدرک های جامعه در اخبار، تلویزیون، رادیو و متن جامعه نیز به این هفته و روز پرداخته شود و به پاس تمامی تلاش های صادقانه همکارانم، هرکسی به هر شکلی که شده از آنها تقدیر نماید، حتی با ارسال یک پیام. مطمئن باشید تبریک شما دردهای ناشی از ابتلابه بروسلوز، تب کنگو و سایر بیماری هایی که اکثر شاغلین در این حرفه بدان مبتلا شده اند را کاهش خواهد داد. به دنبال عنوانی برای این نوشته می گشتم که ماشین نیروی انتظامی از کنارمان گذشت، این مدافعین وطن. عنوان شد: «دامپزشکان، مدافعین سلامت، مدافعین بدون سلاح».

 
 
نظر شما
ادامه