کد خبر: ۳۷۳۳۳
تعداد نظرات: ۲ نظر
 

در نشست «حیوان ؛ ابژه یا دیگرسوبژه» مطرح شد که طرح ابژه نبودن حیوانات و تلقی دیگرسوبژه بودن آنها نشانه ای از فروپاشی همه انتولوژی ها و متافیزیک های پیشین است .

به گزارش حکیم مهر به نقل از مهر، نشست «حیوان ؛ ابژه یا دیگرسوبژه» به مناسبت روز ملی مبارزه با خشونت علیه حیوانات با حضور محمدباقر تاج­الدین استاد جامعه شناسی، بیژن عبدالکریمی استاد فلسفه و سید جواد میری عضو پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در فرهنگسرای اندیشه تهران برگزار شد .

در ابتدا ساسان شکاری به عنوان مجری و برگزارکننده این نشست به غفلت و بی ­توجهی اهالی فلسفه نسبت به ارزش و اهمیت حیات حیوانات در طول تاریخ و همچنین در روزگار کنونی اشاره کرد و به طور اجمالی به بیان بخش­هایی از تاریخ فلسفه که با اهمیت حیات حیوانات مرتبط بود پرداخت.

انسان­ ها و حیوانات ؛ همزیستی یا تخاصم؟

وی در ادامه با اشاره به مراسمی نظیر گاوبازی در اسپانیا و روباه­ کشی در لندن و ... که نوعی سنت تلقی می ­شود، از اهالی فلسفه پرسید: آیا هدف فلسفه فقط غلبه بر دوکساها(پندارها)یی است که جان انسان را (آن هم در لحظ حال) به خطر می­اندازد؟ چرا دوکساهایی از این قبیل که به مرگ حیوانات می انجامد، واکنشی جز بی­توجهی از سوی اکثر فلاسفه در ­پی ندارد؟ وی سپس به هدف اصلی خود از برگزاری نشست یعنی یافتن راهی برای امکان پذیرفتن حیوانات به عنوان سوبژه پرداخت و به عجز و ناتوانی فعالان عرصه حقوق حیوانات و رفاه حیوانات اشاره کرد و گفت: ما در حدی نیستیم که بدون کمک فلسفه بتوانیم مسئله بی ­تفاوتی نسبت به حیات حیوانات را حل و فصل کنیم و امیدواریم فلسفه هم دست رد به سینه طرفداران حقوق حیوانات در کشور نزند و کمک کند تا این مسئله از سطح عوامانه و درگیری­های «ان­جی­او»یی خارج شده و به گفتمانی جدی در عرصه فلسفه در کشورمان تبدیل شود، البته به شرط آنکه مسایل جدی دیگری که در جامعه با آن­ها روبروییم را نیز کم­رنگ نکند. به نظر ما، فیلسوفی که فقط به انسان­ها می­پردازد و اهمیت حیات حیوانات را نادیده می­گیرد، پارادوکس عظیمی را به دوش می­کشد .

محمدباقر تاج ­الدین در ادامه به عنوان سخنران اول به ایراد مباحث خود تحت عنوان « انسان­ها و حیوانات ؛ همزیستی یا تخاصم؟ » پرداخت و ضمن تایید این که موضوع نشست، موضوع جالب و درخور تأملی است به نقل این جمله از کانت پرداخت : « می­توانیم قلب یک انسان را از رفتارش با حیوانات داوری کنیم ».

وی همچنین اشعاری از سعدی و سهراب سپهری قرائت کرد و پس از آن، بحث اصلی خود را با طرح این پرسش که آیا همزیستی و تخاصم مربوط به عالم انسانی است یا نه؟ آغاز نمود و گفت: ظاهراً این­گونه به نظر می­رسد که انسان­ها چنان مراوده­ای با حیوانات ندارند که بخواهند با آن­ها از سر تخاصم برآیند. به قول مارکس از زمانی که در میان انسان­ها بحث مالکیت پیش آمد، تضاد انسان با انسان آغاز شد و پیش از آن، انسان تنها با طبیعت در تضاد بود و می­خواست طبیعت را رام کند. در جامعه­شناسی و بحث دوره­های جوامع انسانی، اولین دوره، دوره شکار و گردآوری خوراک است و نود هزار سال به طول انجامید. به دلیل این­که طبیعت زمخت بود و فایق­آمدن بر آن سخت و دشوار. در این دوره یکجانشینی وجود نداشت و انسان فقط از راه شکار تغذیه می­کرد و مدام تغییر مکان می­داد.

تاج ­الدین سپس وارد مبحث نگاه ابزاری نسبت به حیوانات شد و گفت: انسان­ها در همان دوره ­هایی که اقدام به فایق­ آمدن بر حیوانات کردند دست به همزیستی با آن­ها نیز زدند. اما گویی یک نگاه ابژه ­محور و ابزاری در این همزیستی وجود داشت، نه یک نگاه سوبژه ­محور که حیوانات را موجوداتی جاندار و دارای احساس و ادراک تلقی کند. در دوره کشاورزی که بشر دست به تربیت حیوانات زد، این بهره ­کشی فزونی یافت و از طرفی انسان مجبور به همزیستی بیشتر با حیوانات شد. اما در دوره صنعتی به دلیل پیشرفت ابزاری طبیعتاً انسان به این فکر افتاد که سود بیشتری از حیوانات بدست آورد و این نگاه ابژه­محور، شدت یافت و به شکل­ گیری شرکت ­هایی انجامید که اقدام به کسب سرمایه از پوست حیوانات و عاج فیل­ها و … نمودند. اما در دوره­ای نیز بشر به این فکر افتاد که آیا حیوانات هم مانند انسان­ها واجد حقوقی هستند؟

نباید گفت جنبش دفاع از حقوق حیوانات از قبل وجود داشته است

استاد جامعه شناسی دانشگاه آزاد (واحد تهران مرکز) در ادامه دلایلی را در اثبات وجود همزیستی و نیز تخاصم میان انسان و حیوان مطرح کرد. دلایل اثبات همزیستی بدین ترتیب ­اند : ۱. حیوانات دارای احساس و عاطفه هستند و نباید آن­ها را کشت. باید کمکشان کرد و از آن­ها محافظت نمود. ۲. حیوانات به دلیل توانمندی­ های پایین ­تر نسبت به انسان­ها باید مورد ترحم و دلسوزی قرار گیرند. ۳. حیوانات دچار دردها و رنج ­هایی می ­گردند که قادر به بازگویی آن­ها نیستند و ما وظیفه داریم تا جایی که می­توانیم به کاهش دردهای آن­ها کمک کنیم. ۴. حیات حیوانات به حیات انسان­ها وابسته است و نباید به خطر بیفتد. اما دلایل تخاصم انسان با حیوانات بدین ترتیب ­اند: ۱. برای دفاع از خود ۲. برای بقای خود . اگر می­توانیم باید به سمت گیاهخواری برویم و اگر نمی­توانیم باید فقط به قدر ضرورت از آن­ها استفاده کنیم. ما به حکم این که انسان، اخلاق مدار و حقوق مدار هستیم، باید حقوق حیوانات را رعایت کنیم.

بیژن عبدالکریمی دومین سخنران نشست، حرف آخرش را اول زد و تمامی سخنانش را در این عبارت مشهور مارکس از کتاب «ایدئولوژی آلمانی» خلاصه کرد: «تمامی مناسبات ثابت و منجمد­شده همراه با زنجیره تعصبات و باورهای باستانی و قابل احترام آن­ها از میان می رود و تمامی نسبت­ های نوپدید، پیش از آن که شکل پیدا کنند، خصیصه­ های باستانی به خود می­ گیرند. هر آنچه سخت و استوار است، دود می­شود و به هوا می­رود و هر آنچه مقدس است، دنیوی می شود ».

آنگاه دکتر عبدالکریمی سراغ تجربه­ های زیسته خودمان رفت و گفت: بسیاری از ما این­گونه خیال خود را راحت می­ کنیم که ما خودمان حیوانات را نمی ­کشیم. اما معتقدین به حقوق حیوانات می­ گویند چه تفاوتی وجود دارد بین این که ما خودمان یک انسان را به قتل برسانیم یا این­که به شخص دیگری پول پرداخت کنیم تا فرد مورد نظر را به قتل برساند؟ آیا در حالت دوم دستان ما به خون مقتول، آلوده نگردیده است؟ به همین ترتیب اگر من حیوانی را نکشم و با پرداختن پول به قصاب از او بخواهم که گوشت حیوان را در اختیار من قرار دهد، آیا تغییری در مسئله ایجاد می ­شود؟ یک اصل اخلاقی وجود دارد و آن اینست که همه ما انسان‌ها با رنج و آزار و کشتار بلادلیل و بدون ضرورت حیوانات مخالفیم .

وی یک سوال اساسی مطرح کرد: آیا بشر برای ادامه حیات حتماً نیازمند کشتار حیوانات است؟ ما شاهد مرگ پنجاه و هفت میلیارد حیوان در طول سال هستیم و این بدون محاسبه آبزیان است. به هرحال از چشم­اندازهای متفاوتی می­توان مسئله را بررسی کرد، اما بنده قصد دارم از منظر اونتولوژیک به این بحث بپردازم.

عبدالکریمی سراغ تاریخ فلسفه و ادیان نیز رفت. از فیثاغوریان که معتقد به تناسخ و ارتباط میان کالبدهای انسان و حیوان بودند، ارسطو که بنیانگذار نظری برتری انسان نسبت به دیگر گونه ­ها بود، پلوتارک که نیاز به خوردن گوشت را غیرضروری می­دانست، ردپای ارسطو در اشرف مخلوقات بودن انسان در لابلای متون تفکر مسیحیت، عشق فرانسیس قدیس نسبت به جانوران، رویکرد متضاد ادیان ابراهیمی نسبت به حقوق حیوانات، ظرافت­ های اسلام در عین جایز شمردن قربانی­کردن حیوانات اهلی و این­که می­توان از مالک حیوانی که حقوق آن حیوان را رعایت نمی ­کند نزد حاکم شرع شکایت کرد، از اصل آهیمسا در ادیان شرقی و ... گرفته تا بنتام که برای دفاع از نظریه سودانگاری مجبور شد پای حیوانات را هم وسط بکشد و خوشنام شود و... .

اما از نظر نویسنده کتاب «ما و جهان نیچه ای» بحث تام ریگان که فیلسوف اخلاق بود و گرایش کانتی داشت، با مباحثی که در خصوص خوشرفتاری با حیوانات در گذشته وجود داشت به کلی متفاوت است. کانت می­ گوید: آنچه برای خود نمی­ پسندی برای دیگران هم مپسند. ریگان می­گوید: « با حیوانات به گونه ­ای رفتار کن که دوست داری با تو رفتار کنند ». عبدالکریمی به تبع تام ریگان به یک هیولا اشاره می­ کند و می­ گوید: فرض کنید هیولایی در شهر پیدا شده و شما را در قفس انداخته است. هیولا حرف شما را نمی­ فهمد. بین شما و هیولا هیچ زبان مشترکی وجود ندارد، اما شما در حال رنج بردن هستید. ریگان می­گوید: انسان همان هیولا است که زبان حیوانات را نمی­فهمد و آن­ها را رنج می­دهد. حیوان رنج می­ کشد، اما انسان نسبت به رنج او بی­ تفاوت است. تام ریگان به جای این­که بگوید انسان غایت فی نفسه است، می­گوید حیات غایت فی­نفسه است.

استاد فلسفه دانشگاه آزاد اسلامی (واحد تهران شمال) ذکر این نکته را بسیار مهم شمرد که نباید گفت جنبش دفاع از حقوق حیوانات در دهه‌های اخیر، جنبشی بوده که از پیش وجود داشته است. این جنبش دارای یک جهش است. اگرچه در گذشته هم حرف از حقوق حیوانات و ترویج گیاه خواری وجود داشته است، اما این جنبش نوین، از کشتن حیوان به مثابه یک جنایت صحبت می­ کند، در حالی که در گذشته، من فقط در صورت کشتن یک انسان، جانی به حساب می­آمدم. در واقع تلقی­کردن حیوانات به عنوان اعضای جامعه اخلاقی، خصیصه این جنبش نوین است. از نظر عبدالکریمی این جنبش نوین حقوق حیوانات یک وجه دوگانه دارد : از یک سو شورانگیز است و از سوی دیگر اگر با تکیه بر نزدیکی ساختار بیولوژیک و عصبی انسان و حیوان، به خصوص با تکیه بر نظریه تکامل داروین، جهش و موتاسیون در نوع بشر را نادیده بگیریم و حیوان و انسان را به اعتبار سوبژه بودن یکی بدانیم به نوعی فیزیکالیسم می­رسیم و دیگر نمی­توانیم مانند ارسطو و ادیان بگوییم انسان اشرف مخلوقات و برتر از گونه­های دیگر است. تن­دادن به این فیزیکالیسم یعنی رسیدن به مرگ سوبژه. یعنی باید به این نظر تن دهیم که انسان تفاوت گوهری و جوهری با سایر حیوانات ندارد و این فیزیکالیسم، نتایج اسفباری در حوزه اخلاق و زیست اخلاقی ما انسانها خواهد داشت.

وی اضافه کرد: اگر ما حیوان را به مثابه «دیگرسوبژه» بپذیریم با یک شیفت پارادایمی عظیم در اونتولوژی، فرهنگ و تمدن مواجه خواهیم شد. اگر جلوی کشتار حیوانات را بگیریم بسیاری از صنایع دگرگون خواهند شد و دامداری‌های صنعتی، مرغداری های صنعتی، صنعت لبنیات، صنعت گوشت و ضنایع کفش و لباس و کیف، که از چرم و پوسن حیوانات تغذیه می‌کنند، و ... از میان خواهند رفت و این بدان معناست که نظام تمدنی ما یک تحول بنیادین پیدا خواهد­کرد و ایدئولوژی نظام سرمایه ­داری بشدت به خطر خواهد افتاد. رستوران ها، صنعت پوشاک، کیف و کفش و ... دیگر مانند سابق نخواهند توانست به فعالیت خود ادامه دهند. اهمیت حیات حیوانات نشان می ­دهد که سوبژکتیویسم و عقلانیت جدید به نهایی­ ترین معنای خود رسیده است و همه چیز در معرض پرسش است. هیچ­کس نمی­تواند در برابر این پرسشگری قد علم کند. بحث حقوق حیوانات، ما را با امکان­های تازه­ ای برای اندیشیدن درباره جهان و خودمان مواجه کرده است. این شیفت پارادایمی، نظام ­های الهیاتی گذشته را به کلی سرنگون خواهد­کرد و نظا م­های متافیزیکی ارسطویی-دکارتی-کانتی را به زیر پرسش م ی­برد. نتیجه این است که هیچ نقطه محکمی زیر پای ما وجود ندارد و این امر، بسیار شورانگیز و در همان حال وحشت­ انگیز است. این پرسش­ها تا حدود بسیاری جایگاه انسان را در جهان تغییر می­ دهد و انسان را متواضع می­کند. اومانیسم و انسان­ محوری بشدت زیر­سوال رفته ­اند. با یکسان گرفتن انسان و حیوان در برخورداری از حقوق و ارزش­های اخلاقی، اومانیسم به اوج خود می ­رسد و دیگر، ادیان و فلسفه­ های گذشته بیش از پیش مرجعیت خود را از دست خواهند داد. اومانیسم خود اومانیسم را زیر سوال می ­برد. همانطور که جنبش حفظ محیط زیست می­گوید با محیط زیست هر کاری نباید کرد، جنبش نوین حقوق حیوانات هم می­گوید با حیوانات نباید هر کاری که دلمان می­خواهد بکنیم.

عبدالکریمی، خبر از آمدن یک سونامی فرهنگی را دارد و تذکار داد همه کسانی که اسیر باورها و نظام های تئولوژیک و ایدئولوژیک هستند توان مواجهه با این سونامی انتولوژیک، فرهنگی و اجتماعی را نخواهند داشت. او مجدداً این جمله مارکس را تکرار کرد: «هر آنچه سخت و استوار است، دود می شود و به هوا می رود». از نظر عبدالکریمی، ما شاهد ظهور فصل نوینی از تاریخ هستی هستیم که به تعبیر نیچه بسیاری از بتان غروب خواهد کرد. از نظر این استاد فلسفه طرح ابژه نبودن حیوانات و تلقی دیگرسوبژه بودن آنها و طرح این اندیشه که حیوانات نیز همچون انسانها از اعضای جامعه اخلاقی و دارای ارزش اخلاقی هستند، نشانه ای از فروپاشی همه انتولوژی ها و متافیزیک های پیشین است. از نظر نویسنده کتاب «پایان تئولوژی» تنها آنان که خارج از چارچوب های تفکر تئولوژیک و ایدئولوژیک به نظاره پدیدارشناسانه خود هستی و تاریخ آن می‌پردازند از سونامی تحولات جدید و شیفت پارادایمی حاصل از آن نمی هراسند.

توجه به طبقه و منزلت اجتماعی در بحث حقوق حیوانات

سخنران پایانی این نشست سید جواد میری عضو پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی که مباحث وی کوتاه اما جدی و اساسی بودند. موضوع سخنرانی ایشان « حقوق حیوانات در بستر تغییر و تحولات تمدنی » بود و بحث خود را با این پرسش آغاز کرد : چرا اساساً نوع مواجهه انسان با حیوان به گونه ای شده است که می­گوییم انسان گوشتخوار است؟ آیا می ­توان از این گوشتخواری امتناع کرد و به شیوه زیست دیگری روی آورد؟ چه تغییراتی در چهل هزار سال گذشته یا به عقیده برخی دیگر در دویست میلیون سال پیش اتفاق افتاده است و انسان در کدام نقطه، از انواع دیگر خودش جدا شد؟ در واقع موجودی به نام هوموسیپین یا انسانی که قدرت تفکر، تأمل و بازاندیشی داشته است، نسبت خود را با پیرامونش چگونه تعریف کرده است؟ نسبت انسان با حیوان به عنوان ابژه باز­می­گردد به خود بحث مدرنیته و خلق و سیطره عقل ابزاری. این شیوه از زیست انسان در جهان، رابطه انسان با طبیعت را دگرگون کرد. «دیگری» در شیوه زیست مدرن ابژه­وار است. انسان مرکز عالم است و کل پیرامون به مثابه ابژه باید در اختیار انسان باشد .

وی سپس این پرسش را مطرح کرد که آیا گوشتخواری یک انتخاب برای بشر بوده یا در سیر تحولات و تعاملات او با طبیعت و جهان حیوانات ( تمایز میان culture  و nature  ) روی داده است؟ در سوئد شرکتی به نام « آرلا » حدود بیست سال است که شیر تولید م ی­کند و هنگامی که از دان ش­آموزان یک مدرسه پرسیدند شیر از کجا می­ آید؟ در پاسخ می­گفتند از « آرلا ». وقتی دوباره پرسیدند که می­دانیم از آرلا می­آید، اما در اصل از کجا می­ آید؟ باز هم پاسخ این بود : از آرلا. مسئولین نظام آموزشی سوئد متوجه شدند اتفاقی درحال وقوع است و آن این است که به قدری میان انسان و طبیعت فاصله افتاده است که شاید تا پنجاه سال آینده هیچ­کس نتواند درکی از طبیعت داشته باشد و به این فکر افتادند که کودکان را به اردوهایی در دل طبیعت ببرند تا ارتباط آن­ها با طبیعت قطع نشود و علم را در طبیعت بیاموزند. در نتیجه به نظر می­رسد شیوه مواجهه انسان با حیوانات، انتخاب نبوده و جبر طبیعت و محیط بر انسان حاکم بوده است .

وی افزود : در واقع انسان قدرت استخدام دیگری را در این نسبت به دست می­ آورد و همین امر در دوره­ای باعث ظهور نظام برده­ داری در جهان بشری شد. همچنین ما با ظهور ادیان در تاریخ بشری نیز مواجهیم که به گونه ­ای قصد این را داشتند که جلوی افسارگسیختگی انسان را بگیرند .

میری همچنین افزود: «وگانیسم» فراتر از یک رژیم غذایی است و ذیل مفهومی در جامعه­ شناسی ادیان تحت عنوان new age religious movement  تعریف می­شود. در واقع نوعی اعتراض شهری مدرن به سازماندهی حیات اجتماعی necrophilic  و نوعی تلاش انسانی برای رسیدن به شکلی از روابط biophilic  است. اریک فروم می­گوید :  انسان مدرن می­خواهد یک رابطه داشته باشد و این رابطه زمانی برای او معنا دارد که طرف مقابل او مرده باشد و از شادابی تهی شده باشد. در ضمن درباره ظهور حیوانات در فضای شهری ایرانی، امروزه دو مفهوم طبقه و منزلت اجتماعی را باید بررسی کرد. آنچه پیر بوردیو به آن «تمایزخواهی» می­گوید. یعنی همانند پوشیدن شلوارهای پاره که ظاهراً مُد است، اما حس تمایز می ­باشد .

 
 
انتشار یافته: ۲
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
سعید
|
Germany
|
۱۶:۰۱ - ۱۳۹۷/۰۱/۰۵
0
0
سلام بسیار عالی بود.من از اول سال نود و هفت گیاهخوار شدم و بشدت مدافع حیواناتم.بشدت
ک. فتاحیان
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۸:۳۳ - ۱۴۰۰/۰۷/۰۵
0
0
سلام. بحث خیلی جالبی بود و لذت بردم ولی چند نکته نظر منو جلب کرد و راستش زیاد با اون موافق نیستم. ۱_ در سخنرانی اول در ذیل دلایل اثبات همزیستی انسان با حیوان گفته شده باید به حیوانات به دلیل توانمندی پایینتر آنها نسبت به انسانها ترحم و دلسوزی کرد و حیات حیوانات وابسته به حیات انسانهاست. سوالی که برای بنده پیش اومده اینه که آیاحیواناتی که ما در دنیای طبیعی ( سگ، گربه، طوطی، همستر و...) یا در اطراف خود در کوچه و خیابان می بینیم و با همه بی مهری هایی که در حق آنها و بچه هایشان میشود از جمله زدن با چوب و سنگ، فراری دادن و آواره کردن و حتی کشتن بچه گربه ها و توله سگها و مادرشون به دست آدمهاو مجبور کردن اونها به نقل مکان و یافتن یک پناهگاه دیگه و بعضی وقتها جدا کردن بچه ها از مادرشون برای فروختن، سم دادن و اسید ریختن، و در بهترین حالت تبدیل کردن اونها به یک حیوان خانگی و اسیر کردن داخل قفس و آپارتمان و حیاط و زیر زمین و چیدن نوک و پر و ناخن و خز اونها و بدتر از همه عقیم کردن اونها به دست صاحبان اونها و... و بالاجبار سازگار کردن حیوان با تمام این شرایطی که نه طبیعیه و نه انسانیه نشانه توانمندی پایینتر اونهاست یا خودخواهی و بیشعوری ما آدمها؟ و آیا سگها و گربه های خیابانی که با تمام این شرایط سخت محیطی که ما آدمها مسبب اون هستیم باز هم بچه دار می شند و دنبال غذا و پناهگاه برای خودشون و بچه هاشون می گردند و اونها رو بزرگ می کنند و مهارتهای شکار و بازی و قلمرو یابی رو به اونها یاد می دند، آیا اینها نشانه توانمندی پایینتر این حیوانات باهوش نسبت به ماست یا برتری اونها؟؟ و آیا وجود تک تک حیوانات که برای تعادل بخشیدن به چرخه حیات و طبیعت لازم و ضروری اند و با کم شدن و منقرض شدن یکی از اونها کل این چرخه به خطر می افته و افتاده( مستندهای حیات وحش با گویندگی دیوید اتنبرو رو ببینید) با تمام اینها آیا حیات حیوانات به حیات ما وابسته ست یا حیات ما به اونها؟؟ و درآخر شیوه مواجهه ما انسانها با حیوانات جبر محیط و طبیعت نیست بلکه به آمورش و یادگیری ما از والدین، مدرسه و محیط ما برمی گرده و یک انتخابه.
حیوانات نیاز به ترحم و دلسوزی ما انسانها ندارند بلکه به خاطر تمام فواید وبرکات وجودی اونها و زیبایی ظاهری و معنوی و تعادل و ثباتی که به ما انسانها ارزانی کرده و می کنند این حق اونهاست که به اونها احترام گذاشت و به اونها محبت کرد و مراقبت کرد. با تشکر
نظر شما
ادامه