کد خبر: ۱۶۷۸۴
تعداد نظرات: ۹ نظر
دانشجوی بعدی شخصی درشت اندام بود و دو برابر من هیکل داشت. هنوز چند سوالی بیش از او نپرسیده بودم که ...
tajbakhsh-01

آقای دکتر تاجبخش از استادان دلسوز و نیز سختگیر دانشکده دامپزشکی دانشگاه تهران است. ایشان می گفتند: "یک بار برای گردش به رامهرمز رفته بودم. در آنجا یکی از دانشجویانم را دیدم. او بسیار محبت کرد و مرا برای ناهاری هم مهمان کرد. چند ماه بعد زمان امتحان دانشجویان بود. پیداست برای من آن دانشجوی رامهرمزی با دیگران تفاوت نداشت. اتفاقاً یکی از نخستین دانشجویان که باید حضوراً امتحان می داد، او بود. پس از آنکه چند پرسش کردم و او پاسخ هیچ یک را هم نمی دانست، ناگهان غش کرد و بیهوش بر زمین افتاد. من بسیار پکر و ناراحت شدم. آمدند و او را با تخت روان به بیمارستان بردند.

دانشجوی بعدی شخصی درشت اندام بود و دو برابر من هیکل داشت. هنوز چند سوالی بیش از او نپرسیده بودم که دیدم رنگ چهره اش عوض شد و الان است که به زمین بخورد. با شتاب گفتم: "نه تو را خدا! تو دیگر غش نکن. چیزی نمی پرسم."

او را بیرون بردند و من رفتم و خودم را در آینه ورانداز کردم تا ببینم آیا چیز وحشتناکی در چهره ام هست؟! آن روز دیگر امتحان برگزار نشد."

 

برگرفته از کتاب خاطره های دامپزشکان، تالیف دکتر ودود حاجی زاده (داریوش افروز)

 

انتشار یافته: ۹
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
مسعود
|
-
|
۲۲:۵۰ - ۱۳۹۳/۰۲/۲۰
0
0
آخه دكترجان به جون مردم رحم كن! ..................
ناشناس
|
-
|
۰۰:۵۴ - ۱۳۹۳/۰۳/۰۳
0
0
هه هه بی مزه
دانشجو
|
-
|
۰۸:۱۶ - ۱۳۹۳/۰۳/۰۸
0
0
چیز وحشتناکی در چهرتان کشف کردید عایا؟
بیبی
|
-
|
۰۸:۲۶ - ۱۳۹۳/۰۳/۱۱
0
0
ایا انقدر سخت گیری لازم است فکر نکنم
دکتر محمدحسین مسعودی گاوگانی
|
-
|
۰۸:۱۹ - ۱۳۹۳/۰۳/۱۲
0
0
امتحان عملی ایمنی شناسی داشتیم و آقای دکتر تاجبخش شخصاً از بنده امتحان می گرفتند. ابتدا از کارهای شخصی و ادبیات و ... شروع کردند و سپس به سوالات تخصصی رسیدند. من که ارادت خاصی به ایشان داشتم و دارم ، درس ایمنی شناسی را خوب یاد گرفته بودم. تقریباً سوالها را پاسخ دادم اما در جواب سوالی راجع به عامل مکمل ، جواب را به اندکی تاخیر و تامل با اصطلاح به نظرم شروع کردم و پاسخ دادم.
بعد از پایان سوالات به خاطر ارادت شخصی بنده و محبت استاد عزیز، جرات کردم و نمره ام را پرسیدم (تا به آن وقت از هیچ استادی نمره ام را نپرسیده بودم) و ایشان پاسخ دادند 19 و بنده که انتظار 15-16 را داشتم یکهو شوکه شده و ناگهان و بدون اراده پرسیدم چرا بیست نه ؟ مگر سوالی را غلط جواب دادم؟
استاد گفتند: پاسخ تان به سوالات درست بود اما در جواب سوالی گفتید به نظرم
و ادامه دادند تو کی باشی که نظر بدهی. تو هنوز صاحبنظر نیستی و صاحب نظر نشده ای و ... باید اگر جواب سوالات را می دانی بگوئی و نمی دانی نگوئی
ناشناس
|
-
|
۱۰:۳۹ - ۱۳۹۳/۰۳/۲۱
0
0
نمیدونم والا این بخش فارماکولوژی هم همین طوره. ما که دانشجوی دوره تخصصی هستیم داریم سکته می کنیم، چه برسه به این بچه های عمومی
واقعا خجالت آوره دانشجوی دوره تخصصی عین بچه 7 ساله باید جواب پس بده
حسن موسي خاني
|
-
|
۰۹:۲۸ - ۱۳۹۳/۰۴/۲۲
1
0
حضرت استاد جناب آقاي دكتر تاجبخش براي اهل زمان خويش نا شناخته ماند بسيار زمان خواهد برد تا ايراني قدر چنين اساتيد وطن پرست را بداند .دكتر حسن موسي خاني ورودي سال 75 دانشكده دامپزشكي تهران
امیر
|
-
|
۲۱:۳۲ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۱
0
0
زمستان سال1365 حوالی ساعت 10 صبح بود که آقای دکتر یحیوی همراه با یک استاد تازه وارد شدند. روش معمول دکتر یحیوی این بود که در اولین جلسه تدریس اساتید تراز اول شخصا آنان را تا کلاس همراهی می کرد. استاد مردی بود میانسال با موهای لخت مشکی بدون ریش و سبیل و کت شلواری. دکتر یحیوی در توصیف کمالات استاد نورسیده گفت: من در توصیف آقای دکتر تاجبخش زبانم قاصره، مثل اینه که کسی بخاد کبریت روشن کنه و خورشید رو نشون بده! انصافا این تشبیه را تا آن زمان بجز از دکتر یحیوی در جای دیگری نشنیده بودم. دکتر یحیوی سنگ تمام گذاشت و خودش در ردیف اول نشست تا از کلام استاد بهرمند شود. استاد نیز تمام وقت اولین کلاس خود را به بحث راجع به تاریخ ایمنی شناسی و تحقیق 400 ساعته خود اختصاص داد. وی با حوصله تمام 400 ساعت از عمر شریف خود را در مطالعه اشعار و اسناد تاریخی اعم از شعر و قصیده و سفرنامه و کتب آسمانی صرف نموده بود و گویا از یافتن مطالب دندان گیر که بتواند آنان را به علم ایمنی شناسی نسبت دهد موفقیت چشمگیری حاصل نکرده بود. به هر حال به آیه ای از قرآن در سوره ابابیل رسیده بودند که در آن پس از سقوط سنگ بر سر فیل سواران آنان را تبدیل کرده بود به :خورشی که سگ خورد! گرچه این ترجمه را گویا استاد در متنی خاص یافته بودند که آن خورش را ایشان به آبله نسبت می دادند! از سوی دیگر شعری در کتابی یافته بودند که شرح کامل آن در همین جا می آید:
سحرگهان که خط نور بر ظلام کشند
براق خسرو سیاره در لگام کشند
همی برآید خورشید از ممالک شرق
چو خنجری که بتدریجش از نیام کشند
برای ملک روا باشد ار جهاد کنی
به روی گل سزد ار مالش زکام کشند
که در اینجا زکام را به گزارش موردی از آلرژی نسبت دادند.
بعد از آن دکتر یحیوی اجازه خواست و کلاس را ترک گفت. ساعت دوم کلاس به مقدمه ایمنی شناسی گذشت. استاد وسواس بیمارگونه ای در بکار بردن واژگان پارسی در کلام و در کتاب تالیف خودشان داشتند. کتابی که بتوسط انتشارات دانشگاه تهران با جلد شومیز سفید و حروف لیتوگرافی معمول آن انتشارات با عنوان : ایمنی شناسی بنیادی و عکسهای تماما سیاه و به بهای 250 ریال به چاپ رسیده بود. جلسات متعدد کلاس استاد با یاخته های رتیکولریک و لمفوسیتریک و بی سل و تی سل ادامه داشت تا اینکه به مبحث ایدز و نقش یاخته های تی 4 هلپر رسیده بودیم. در طرق انتقال بیماری استاد با خشونت تذکر دادند که هیچکس حق سوال کردن ندارد و سربسته از راه انتقال اورال واژینال نام بردند. زمزمه های استفهام را استاد با هیس قاطعی که اعلام فرمودند در نطفه خفه کردند! کلاسها ادامه یافته و حجم مطالب افزوده می گشت. در متحان نیم ترم که شامل 5 سوال تشریحی بود نمرات اسف بار و تعداد زیر 12 بالا بود. دکتر محرابی بزرگ شفاعت بچه ها را می کرد که ترا بخدا برای بچه های ما امتحان را کمی آسان بگیرند. استاد فقط قبول کردند که امتحان پایان ترم بصورت تستی باشد. بهمن ماه سال 65 جلسه امتحان به مجلس سوگواری شبیه تر می نمود! قیافه بچه ها بعد از امتحان مانند بردگان اهرام ثلاثه شده بود! من که ناپلئونی پاس کردم.
دانشجو شيراز
|
-
|
۱۸:۳۳ - ۱۳۹۴/۰۵/۰۴
0
0
آي از اين استادا داريم ما .
نظر شما
ادامه